روزی این خیال را داشتم که جایی جدید و ناشناخته پیدا کنم... به انسان ها، دنیا و خودم پشت کردم، و شکستهای قلبی که ناشی از خلاف تصورات کودکی ام بود مرا در زندگی افسرده نمودند. من از جنگ متنفرم، نه تنها از جنگ، بلکه یخ و فاصلۀ بین انسان ها. گاهی اوقات فیلمهایی دیدم، کتابهایی خواندم، هنرهایی که تأثیر بسیار زیادی بر من گذاشتند. با خود فکر کردم که چرا یک آمریکایی باید از من به عنوان یک ایرانی متنفر باشد؟ کتابهایی خواندم، روزنامه ها و بیشتر از همه با جهان به صورت آنلاین صحبت می کردم، بسیاری دوست مجازی در سراسر جهان پیدا کردم. و در نهایت متوجه شدم که رسانه ها ذهن ما را بسیار تیره کردند. زندگی برایم غیرممکن بود، نمی توانستم به زندگی خود ادامه دهم. می خواستم علیه این کلیشه ها و فاصله بین انسان ها مبارزه کنم.
اولین چیزی که تجربه کردم دوستی با خودم بود. شروع کردم دوستان مجازی ام را به محل زندگی ام دعوت کردم، حتی کسانی که نمی شناختم، مثل زولتان و ویکتوریا. حدود یک سال این کار را انجام دادم و فهمیدم که چقدر مردم می توانند با هم خوشحال و متحد باشند. با بسیاری از ملیت های اصلی دوست شدم و می توانم بگویم که تمام ملیت ها می توانند با هم متحد باشند، مطمئنم که اسرائیلی و فلسطینی ها می توانند یکدیگر را دوست داشته باشند، فقط اگر چشم ها را بسته و چشم سوم را به یک دنیای جدید باز کنند. پس از ساخت پروژه چشم سوم، شروع به سفر به سراسر جهان کردم و از افراد مختلف دعوت كردم تا این پوستر را با من در دست بگیرند. تجربه های خوبی در پشت برخی از تجارب تلخ از رد این ایده داشتم، که قطعا به خاطر ترس آنها بود. یکی از شیرین ترین تجربه ها اشتراک این ایده در عروسی ویکی و زولی بود که همیشه به آن افتخار می کنم.
پس از این همه درگیری ها و تجربیات تلخ و شیرین، پس از برخورد با هزاران نفر در این راه، می توانم با اطمینان کامل بگویم: "چشم سومت را به دنیایی جدید بگشا، ما میتوانیم جویای صلح باشیم"
مکان عکس: دریاچه بالاتون، مجارستان
تگ ها
aroundtheworld
balaton
baratok
budapest
europe
european
hungarian
hungarianboy
hungariangirl
hungarianpeople
hungary
lakebalaton
magyar
magyarorszag
szerelem
utazo
vahidtakro
wecanbepeaceful
بارگذاری دیدگاه ها