- منتشر شده در
نویسنده: وحید تکرو عکاس: وحید تکرو تاریخ نوشته: اکتبر 2018
سرفصل ها
پیشگفتار
پیشتر در کودکی به خوزستان سفر کرده بودم، اما حالا اینبار برای سفر به تاریخ و تمدن ایران کهن رهسپار خوزستان شدم. همانطور که میدانید خوزستان بخشی از کشور عیلام بوده، این بدان معناست که تاریخی بسیار کهن دارد، شوش پایتخت عیلامیان که بعدها همچنان پایتخت هخامنشیان هم بوده شهریست که زمان بیشتری را در آن گذراندم. خوزستان یعنی سرزمین مردمان خوزی یا هوزی. در سنگنوشتههای پارسی باستان که مربوط به ۲۵۰۰ سال پیش هستند برای نامیدن سرزمین عیلام واژه "خور" به کار رفته است. از لحاظ تاریخی، خوزستان قدیمیترین منطقه فلات ایران محسوب میشود، که پیشینه سکونت انسان در آن به ۲۷۰۰ سال پیش از میلاد مسیح و شکلگیری تمدن عیلام در هزارهٔ سوم قبل از میلاد، بازمیگردد. خوزستان در دوران باستان، به ویژه در دوره هخامنشی به دو ناحیه تقسیم میشد: بخشهای شمال و شمال شرقی که انشان نام داشت و سرزمینهای باصفا و کوهستانها و جنگلهای فراوانی را شامل بود و ناحیه جنوبی که دارای آب و هوای گرم و مرطوب و دشتهای حاصلخیز و جلگهای جنوبی که دارای آب و هوای گرم و مرطوب و دشتهای حاصلخیز و جلگهای سرسبز و پرآب بوده که به قارهای کوچک و مستعد میمانست. بخشهای جنوبی که «عیلام» نام داشته یادآور تمدنهای دیرینه خوزستان است و بشدت تحت تأثیر فرهنگ «میانرودان» بوده و جغرافیای وسیعی را شامل میشده که حد فاصل لرستان و خوزستان و سواحل خلیج فارس امروزی است. در سال ۵۵۸ پیش از میلاد پادشاهی کوروش بزرگ (کوروش دوم) در انشان (فارس) و خوزستان آغاز شد و پایتخت هخامنشیان به شوش منتقل شد.
پس اگر خوزستان و یا شوش، زبانی برای سخن داشتند میتوانستند تمام تاریخ ایران را بازگو کنند. اما من در این سفرنامه سعی کرده ام از زمان عیلامیان آغاز و به هخامنشیان برسم و آنرا مورد مطالعه قرار دهم؛ اما در پس آن، تجربیات و اطلاعاتی را که در خوزستان امروزی کسب کرده ام را جای داده ام. به طور مثال، فرودگاه دزفول، سد دز و زمین های نیشکر خوزستان.
فرودگاه دزفول
صبح بسیار زود، تهران را با هواپیما به سمت فرودگاه دزفول ترک کردم. فرودگاه دزفول در زمان محمدرضا شاه پهلوی به منظور استفادههای نظامی توسط مهندسین ایتالیایی ساخته شد. تا اینکه ۱۱ سال پیش توسط محمود احمدی نژاد برای کسب درآمد از مردم به عنوان یک فرودگاه مسافربری بازاستفاده شد. با گذشت نیم قرن، در این فرودگاه چیزی ساخته و یا بازسازی نشده است. حتی در هنگام ورود به فرودگاه، برج مراقبت پرواز چنان بود که گویا دیروز در اینجا جنگی برقرار بوده. راهی که با اتوبوس از باند به سمت ترمینال رفتیم چنان طولانی بود، آسفالت راه چنان خراب و قدیمی بود، که حتی اگر چشمهایتان را ببندند باز متوجه قدیمی بودن این فرودگاه جنگی خواهید شد.
بعد از خروج از ترمینال در حالی که منتظر راننده بودم تا منو تا شهر شوش همراهی کنه، صحنۀ بسیار غمگینی از رانندگان تاکسی دیدم، برای خودشان میزی ساخته بودند و شروع به مسافرکشی می کردند. در واقع یک دفتر کاری خارجی بدون هیچ امکانات. از دیدنش بسیار متاسف شدم.
زیگورات چغازنبیل
ایران، مهد تمدن جهان که خاک حاصلخیز آن حکومتهارا همیشه برای جنگ و تسخیر به آنجا کشانده، و نقطه ای زیبا و پربرکت از آن یعنی خوزستان شاهد فراز و نشیب بسیاری در تاریخی بیشتر از 5000 سال بوده. خوزستان پر از رمزوراز و کتابی پرماجراست، درواقع کاوش در تمدن عیلام و امپراطوری هخامنشی چیزی بود که منتظرش بودم، اگرچه پیش از این در کودکی خوزستان را دیده بودم، اما لذت سفر در دانش است.
حدود 2700 سال پیش، همزمان با تمدن سومر، نخستین تمدن ایرانی به نام عیلام توسط لُر های باستان در کنار رود کارون شکل گرفت. عیلامیان کشورشان را «هَلتَمتی» بهمعنی «سرزمین خدا» میخواندند، باستانشناسان امروز لرهارا بازماندگان همان تمدن با همان فرهنگ و رفتار می دانند. در واقع نام درست این کشور هلتمتی است، نام عیلام از سوی همسایگان به آنها داده شده، درست مثل اینکه ما میگوییم مجارستان، اما خودشان میگویند “ماجارورسگ”، پس نام درست این کشورها همان است که خودشان بهکار میبرند و تلفظ میکنند نه نامی که ما برای آنها انتخاب کردهایم و تلفظ میکنیم و در مورد عیلامیان هم به همین صورت مشابه است، نام درست این سرزمین هَلتَمَتی یا هلمتی است نه نام عبری ایلام که صرفاً از سوی دشمنهای آنها گزینش شده و در کتابهای یهودیها آورده شدهاست که به هیچ وجه علمی نیست. در حدود ۱۱۰۰ تا ۷۷۰ پیش از میلاد، اتحاد عیلام و تمدن بابل علیه تمدن آشور صورت گرفت و 639 سال پیش از میلاد با حملۀ آشوریان و قتل عام هزاران نفر از مردم بیگناه تمدن عیلام از امپراتوری آشور شکست خورد و برای همیشه از صفحه روزگار محو شد، و سرانجام شاه آشور شوش را غارت کرد. (برای اطلاعات بیشتر در مورد تمدن ها اینجا کلیک کنید) در کتیبه ای که از آشوربانیپال (پادشاه آشور) به مناسبت نابودی شوش و شهر دوراونتاش به جا مانده، چنین آمده است:
من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به دستور خدایان آشور گشودم. من وارد کاخ هایش شدم و هر آنچه از سیم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنیمت برداشتم. من همه آجرهای زیگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزیین شده بود، شکستم… من معابد عیلام را با خاک یکسان کردم. من شوش را تبدیل به ویرانه ای کردم و بر زمینش نمک پاشیدم. من دختران و زنان و همه مردان را به اسارت گرفتم. از این پس دیگر کسی در عیلام صدای شادی مردم و صدای سُم اسبان را نخواهد شنید.
منظور از زیگورات شوش همان “زیگورات چغازنبیل” است.
در زندگی عیلامیان، دین بسیار مهم بوده. آنها تمام اتفاقات خوب سرزمینشان را هدیه های الهی می دانستند. عیلام یک سرزمین چندخدایی بوده و درهریک از ایالتهای آن خدایی را می پرستیدند. سلسله مراتب خدایان به اینگونه بوده که خدایان زن، سپس خدایان مرد در صدر خدایان قرار داشتند. وقتی که شوش به پایتخت عیلامیان تبدیل گردید “اینشوشیناک” خدای مرد شوش در صدر خدایان قرار گرفت. حدود 1250 سال پیش از میلاد (حدود 3200 سال پیش) اونتاش ناپیریشا (پادشاه بزرگ عیلامی) شهر “دور اونتاش” را در کنار رودخانه دز بین شوش و شوشتر کنونی بنا نهاد و معبدی را در وسط آن ساخت.
زیگورات چغازنبیل:
یکی از آثاری که تمدن عیلام از خود به جای گذاشته، “زیگورات چغازنبیل” در نزدیکی شوش (استان خوزستان) است. در این پرستشگاه عظیم میلیونها آجر بکار رفته. این نیایشگاه باستانی در حدود 1250 سال پیش از میلاد (حدود 3200 سال پیش) توسط اونتاش ناپیریشا (پادشاه بزرگ عیلامی) زمانی که هنر عیلامی به اوج خود رسید در شهر “دور اونتاش” ساخته شد. این سازه نخستین ساختمان مذهبی ایران است و همچنین اولین اثر تاریخی از ایران بود که در فهرست میراث جهانی یونسکو جای گرفت.
پادشاه در چند جمله اصول ساخت زیگورات و وقف آن را خلاصه می کند:
پس از آنکه مصالح ساختمانی را بدست آوردم، من در اینجا شهر اونتاش و حریم مقدس را بنا کردم. آن را در یک دیوار داخلی و یک دیوار خارجی محصور کردم. من معبد بلندی ساختم که شبیه آنچه شاهان پیشین ساخته بودند نبود و آن را برای خدا هومبان و خدا اینشوشیناک، حافظان حریم مقدس وقف کردم. باشد که ساختمان و زحمت کار من موقوف ایشان گردد. باشد که لطف و عدل هومبان و اینشوشیناک در اینجا برقرار بماند.
زیگورات چغازنبیل چگونه پیدا شد؟
در سال ۱۸۹۰ میلادی زمینشناس سرشناس ژاک دو مورگان گزارش میدهد که در ناحیه چغازنبیل معادن نفت وجود دارد. گویا شرکت نفت ایران در پی همین گزارش بود که پایهگذاری شد. پس از گذشت پنجاه سال مهندسانی که سرگرم فعالیتهای نفتی در چغازنبیل بودند آجری را یافتند که روی آن نوشتههایی بود. آجر را برای باستانشناسانی که در شوش کاوش میکردند فرستادند و پس از آن یک زنجیره کاوشهایی در چغازنبیل صورت گرفت که به کشف معبد چغازنبیل و آثار مهم دیگری انجامید. سدههای متمادی این بنا در زیر خاک به شکل زنبیلی واژگون مدفون بود تا اینکه به دست رومن گیرشمن فرانسوی در زمان پهلوی دوم از آن خاکبرداری گردید. گرچه خاکبرداری از این بنای محدب متقارن واقع شده در دل دشت صاف موجب تکمیل دانش دنیا نسبت به پیشینه باستانی ایرانیان گردید، اما پس از گذشت حدود ۵۰ سال از این کشف، دست عوامل فرساینده طبیعی و بی دفاع گذاشتن این بنا در برابر آنها آسیبهای فراوانی را به این بنای خشتی-گلی وارد کرده و خصوصاً باقی مانده طبقات بالایی را نیز دچار فرسایش شدید کردهاست. (همسر این باستانشناس، تانیا گیرشمن کتابی را در مورد خاطرات سفرشان به ایران طی سال های 1311 تا 1346 نوشته به نام “من هم باستان شناس شدم!” که خواندنش رو پیشنهاد میکنم بسیار جالبه)
آرامگاه دانیال نبی
اگر در "تاریخ پرتکرار ایران و جهان" به یاد داشته باشید، پس از شکست عیلامیان، هنوز بابلی ها و آشوریان با هم میجنگیدند. عیلامیان برای اقوام ایرانی (قوم ماد) بمانند یک پشتوانه بودند، که پس از شکست آنها، مادها برای انتقام از آشوریان حکومتی را با فرمانروایی "دیااٌکو" در هگمتانه (همدان امروزی) تشکیل دادند.
612 سال پیش از میلاد، و پس از مرگ آشوربانی پال (پادشاه آشور)، نوه دیااٌکو (هُووَخْشَتْرَه) که به پادشاهی رسیده بود، با پادشاه بابل (نبوپلسر) متحد گردید، باهم به سوی آشور لشگر کشیدند و آنهارا پس از جنگهایی طولانی شکست دادند. پس از جنگ، در همان خرابه های آشور، هُووَخْشَتْرَه و پادشاه بابل برای حفظ این اتحاد، تصمیم گرفتند که دختر هُووَخْشَتْرَه یعنی آمیتیس را به عقد پسر پادشاه بابل یعنی نبوکدنصر در آورند. سرانجام سپاهیان ماد و بابل برای جنگی خونین به سمت نینوا (پایتخت آشور) به راه افتادند و آنجارا با خاک یکسان نمودند. امپراطوری آشوریان که نامش تا 500 سال همه را از ترس به لرزه می افکند، برای همیشه از هم فروپاشید و قلمرو آنها میان بابلی ها و مادها تقسیم گردید.
پس از اینکه نبوکدنصر تخت پادشاهی بابل را پس از پدر ازآن خود کرده بود، با طمع تصمیم به کشور گشایی نمود، سرانجام دستور حمله ای را به فِنیقیان (لبنان و فلسطین امروزی) صادر کرد و اورشلیم را به خاک و خون کشید. معبد حضرت سلیمان را ویران کرد و بسیاری از یهودیان را به عنوان برده به بابل آورد. دانیال که در باور ادیان ابراهیمی یکی از پیامبران بنی اسرائیل (قرن هفتم پیش از میلاد) است، یکی از آن یهودیان اسیر بود. نبوکدنصر دستور داد از میان شاهزادگان و اشرافزادگان یهودی اسیر شده، چند تن را انتخاب کنند و زبان و علوم بابلی را به آنان یاد دهند. این افراد میبایست جوانانی باشند بدون نقص عضو، خوشقیافه، با استعداد، تیزهوش و دانا، تا شایستگی خدمت در دربار را داشته باشند. دانیال در آنجا بود که به علوم کلدانیان و زبان مقدس واقف گردید و در حکمت از آنان پیشی گرفت. اولین واقعهای که سبب نفوذ دانیال نبی گردید تعبیر خواب نبوکدنصر بود. بدین گونه ادعای پیغمبری کرد و مورد توجه آن پادشاه قرار گرفت.
بعد از پیروزی پارسیان بر بابل، دانیال به عنوان یکی از مأمورهای ارشد امپراتوری، توسط داریوش ماد (با داریوش کبیر هخامنشی اشتباه نگیرید) انتخاب شد. پادشاه تصمیم گرفت او را بر کل امپراتوری مسلط کند ولی در دربار کسانی تصمیم به نابودی دانیال گرفتند. آنها از آنجا که هیچ فسادی در کار او نمیتوانستند پیدا کنند، از اعتقادات مذهبی دانیال علیه او استفاده کردند. درباریها از پادشاه حکمی گرفتند که بنا به آن حکم هیچ خدایی نباید تا ۳۰ روز مورد پرستش قرار گیرد. دانیال نمازهای روزانه یهودی را همچنان سه بار در روز به سمت اورشلیم میخواند و به همین دلیل او را به لانه شیرها انداختند. البته داریوش با اینکار مخالف بود؛ ولی دانیال سالم از لانه شیرها خارج شد، دشمنان او به لانه شیر انداخته شده و نابود گردیدند.
سازه های آبی شوشتر
سازههای آبی تاریخی شوشتر مجموعهای به هم پیوسته از پلها، بندها، آسیابها، آبشارها، کانالها و تونلهای عظیم هدایت آب هستند که در ارتباط با یکدیگر کار میکنند و در دوران هخامنشیان تا ساسانیان، جهت بهرهگیری بیشتر از آب ساخته شدهاند. در واقع این سیستم بزرگ و پیچیده به صورت یک جزیره در وسط شهرستان شوشتر بنا گردیده. مطمئنم وقتی مثل من در این محیط قرار بگیرید با فکر به اینکه اجدادمان چگونه به فکر آبهای ایران بودند احساس غرور می کنید. بیشتر قسمت های این سیستم توسط داریوش کبیر، پدر زحمتکش ایران ساخته شد. اینکه این بنا چطور کار می کند از اطلاعات من خارجه، و در این زمینه تخصصی ندارم، همچنین اطلاعات قابل اعتمادی در مورد آن پیدا نکردم، پس در نتیجه فقط دیدنش و تفکر در موردش را پیشنهاد می کنم. این سیستم زیبا و عجیب همچنین نظر بسیاری از سفرنامه نویسان مشهور را در طول تاریخ به خود جلب کرده، مثلاً: در سفرنامه مادام ژان دیولافوآ باستانشناس نامدار فرانسوی از این محوطه به عنوان بزرگترین مجموعه صنعتی پیش از انقلاب صنعتی یاد شده است. یکی از سفرنامه نویسان مشهور که از عجایب شوشتر تعریف و تمجید کرده است ابن بطوطه است او در این شهر با علمایی ملاقات نموده که از علم و دانش آنها شگفت زده شده است او از شوشتر با نام عربی شده و معرب توستر یا تستر نام برده است. او همچنین از عظمت پلهای شوشتر نام برده است. در سال 2009 این مکان در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت گردید و به عنوان "شاهکار نابغه خلاق" نامگذاری شد. حالا شما این سیستم را در نظر بگیرید که اجدادمان چگونه آبهای میهنمان را بهره برداری می کردند، در ادامه چگونگی استفاده امروزی ها از آبهای ایران را خواهم نوشت.
کاخ آپادانای شوش
وقتی در گرد و غبار و باران از وسط شهر شوشتر به هدف رسیدن به شوش به راه افتادم بسیار هیجان زده بودم. با خودم فکر می کردم این کاخ آپادانای شوش که هزاران بار ازش داستان خوانده ام چه شکلی باید باشد. همانطور که در "تاریخ پرتکرار ایران و جهان" خواندید، عیلامیان 6000 سال پیش شوش را پایتخت خود قرار دادند، تا اینکه 640 سال پیش از میلاد آشوربانیپال به این شهر پررونق حمله و آنرا نابود کرد. در سال 539 پیش از میلاد، کوروش کبیر پس از فتح بابل یهودیان اسیر را آزاد کرد، تعدادی از آنان به کنعان بازگشتند و تعدادی هم به همراه پیامبراشان دانیال نبی به ایران آمدند و در شوش ماندند. دانیال که در کودکی به همراه دیگر یهودیان به اسارت بختالنصر درآمده بود، پس از آزادی بخاطر حکمت و دانش تعبیر خواب از نزدیکان پادشاه ایران شد و سرانجام پس از چندین سال در شوش درگشت.
در سال 520 پیش از میلاد، داریوش کبیر دستور داد تا بر روی خرابه های شوش، کاخ و شهری با شکوه بنا گردد. داریوش با دعوت از معماران و هنرمندان کشورهای مختلف تحت امپراطوری ایران یکی از زیباترین شهرهای جهان آن روزگار را بنا کرد. یکی از آن کاخ های مجلل، کاخ آپادانای شوش نام داشت.
در حفاری های کاخ آپادانای شوش کتیبه ای از داریوش کبیر پیدا شده که در آن نوشته شده:
من قصر شوش را ساختم، به دستور من آشوریان چوب سدر را از بابل آوردند، طلا را از سارد و سنگ های لاجورد را از بلخ آوردند... نقره و آبنوس از مصر و عاج را از حبشه و هند آوردند و سنگ ها را از تپه های پارس... اهورامزدا مرا و خاندان مرا و کشور ایران را نگهدارد.
پس از مرگ داریوش، علاوه بر تخت جمشید، کاخ های زیبای شوش هم توسط اسکندر مقدونی به آتش کشیده شد. پس از آن و بعد از حمله اعراب و سپس مغول ها، شهر شوش از رونق افتاد و ویرانه های کاخ داریوش زیر خاک مدفون شدند.
غارت آثار باستانی
تا صدها سال تمام جهانیان یاد و خاطره آن روزها را فراموش کرده بودند، جز یهودیانی که نام شوشان (شوش) و کاخهای باشکوهش را در کتاب تورات خود ثبت و به خاطر سپرده بودند. اولین کسی که توانست ویرانه های شوش را بشناسد خاخام کلیمی به نام بنجامین بن جناح بود که در سال ۱۹۶۵ میلادی برای زیارت قبر دانیال نبی به شوش آمده بود. او پس از بررسی های فراوان متوجه شد که تپه های باستانی شوش، ویرانه های همان کاخ شوشان (شوش) است که در کتاب تورات وصف شده است. گنجینه های با ارزش شوش هزاران سال در آغوش بهترین امانتدار تاریخ یعنی خاک، مدفون بودند تا اینکه شاهان ضدایران و غیرایرانی قاجار برای تامین مخارج عیاشی و سفرهای پر خرج به فرنگ، امتیاز حفاری از مناطق باستانی کشور را به بهای بسیار اندک به خارجیها فروختند. بیگانگان هم سرخوش از این معامله پرسود شروع به غارت آثار باستانی ایران کردند.
در سال ۱۸۸۰ میلادی یک گروه از باستان شناسان فرانسوی به سرپرستی مارسل دیولافوا به سراغ خرابه های باستانی شوش رفتند و هنگام کاوش به کاخ آپادانای داریوش رسیدند. این باستان شناسان به اصطلاح متمدن غربی این قلعه را در کنار کاخ آپادانا ساختند و طی سالها به مطالعه و کاوش پرداختند و هر آنچه جدشان اسکندر نتوانسته بود نابود کند، غارت کردند و با خود بردند. ستونها و سرستونهای سالم را با اره های مخصوص بریدند و صدها جعبه عظیم را پر از آجرهای رنگی لعابدار کردند.
از خانم دیولافوا که همراه شوهرش به ایران آمده بود، کتاب خاطراتی بنام سفرنامه مادام دیولافوا چاپ شده است. او در بخشی از کتابش نوشته است: «کشف مجسمه گاو (منظور سرستون کاخ آپادانا شوش است) باعث خوشحالی شوهرم شده، ولی در عین حال او را بسیار اندوهگین و نگران ساخته است. زیرا بدن گاو که از یک قطعه سنگ مرمر تراشیده شده است، وزنی بیش از ۱۲ هزار کیلو دارد. ما هنوز وزن ستون آن را تخمین نزده ایم و نمی دانیم که چگونه موفق خواهیم شد این قطعات سنگین را تا ساحل دریا برسانیم. تکان دادن چنین توده عظیمی واقعا غیر ممکن است.» متأسفانه خانم دیولافوا قادر به کشیدن آز و خودخواهی خود نمی شود و سرانجام یکی از زیباترین آثار هنری ایران را در هم می کشند: "بالاخره نتوانستم به خشم خود مسلط شوم. پتکی به دست گرفتم و به جان حیوان سنگی افتادم. ضرباتی وحشیانه به او زدم. سرستون در نتیجه ضربات پتک مثل میوه رسیده از هم شکافت».
گروه غارتگر فرانسوی به سرعت همه آن آثار بی نظیر و ارزشمند کشورمان را به ساحل خلیج فارس رساندند و سوار بر یک کشتی جنگی با خود به فرانسه بردند. امروزه اگر به شوش سر بزنید، از آن همه شکوه و جلال کاخهای داریوش فقط تعدادی ستون و مجسمه خرد شده می بینید و دیگر هیچ!
و حال مجبوریم برای دیدن آثار تمدن اجدادمان راه دور و درازی طی کنیم، تا موزه لوور فرانسه! ماجرا به همین جا ختم نشد. دولت فرانسه که از دیدن این همه اثر باستانی گرانبها به وجد آمده بود، به سرعت قرارداد دیگری با ناصرالدین شاه قاجار منعقد کرد و قول داد که اگر در حفاری ها، شی عتیقه ای از طلا پیدا شد، معادل وزن طلای آن به شاه ضدایرانی ایران پول بپردازد!
قلعه شوش
پس از انعقاد قرارداد ننگین فرانسه با شاه غیر-ایرانی آن زمان، ژاک دو مورگان فرانسوی به شوش آمد و کار را ادامه داد. او برای راحتی کار قلعه ای را برای سکونت باستان شناسان فرانسوی ساخت. آن زمان هم ایران همچنان توسط حکومتی ضدایرانی و غیرایرانی مدیریت می شد، در نتیجه خارجی ها که ارزش آثار باستانی ایران را میدانستند فرصت را غنیمت می شمردند.
در این حفاریها او موفق شد علاوه بر دهها کتیبه و مجسمه با ارزش، لوح معروف حمورابی را هم کشف کند. فرانسوی ها به دولت ایران قول دادند! تا لوح حمورابی را پس از تعمیر و مرمت در فرانسه به ایران بازگردانند اما این لوح سنگی گرانبها را هیچ وقت پس ندادند و فقط یک نسخه بدل از آن ساخته و به موزه ایران باستان تحویل دادند. نسخه اصلی این مجسمه هم مانند بسیاری دیگر از گنجینه های کشورمان همچنان در اختیار موزه لوور فرانسه قرار داد.
امروزه از کاخ آپادانا چند قطعه از آثار باقی مانده، ستون های بریده شده و قطعاتی شکسته که بسیار بی محافظت و بی گناه در کناری از دشت بدون حصار قرار گرفته. آثاری که زیر پای بازدید کنندگان قرار گرفته و راحت میتوان آنهارا لمس کرد.
با افسوس در حال بازدید از این مکان بودم که نگاهم به قطعات کوچک سنگها افتاد که در زیر یک سقف جمع کرده اند. حتماً در کوه ها تجربه کرده اید که وقتی سنگی را پس از مدتی طولانی جابجا می کنید از زیر آن بسیاری از جانوران مثل مورچه و سوسک بیرون می آیند، آن قطعه کوچکی که از کاخ به جا مانده بود را تکان دادم، زیر آن اما پر از کفشدوزک های زیبا و قرمز بیرون آمدند، خاک خوزستان واقعاً چه دارد که جهان گاه حکومت هارا برای تصرفش به اینجا کشانده؟!
در زیر قلعه ی فرانسوی ها موزۀ آپادانا قرار دارد که آثار بسیار کوچک و کمی از دوران هخامنشیان را در خود جای داده، همچنین ماکت آثاری که امروز حالا در موزه لوور قرار دارند، آیا مسخره نیست؟ اثر اصلی در فرانسه باشد و ماکت اثر در جایگاهش. راهی که به سمت در خروج می رود چند قطعه ی با ارزش در سمت چپ و راستش مشخص است که باز هم بدون هیچ حفاظتی در آنجا قرار گرفته اند.
اگرچه آثار نیاکان ایرانیان امروزه در موزۀ لوور قرار دارند، اما ایرانیان بر این باوراند موزۀ لوور امنیت بیشتری را برای این آثار تضمین می کند، تا اینکه این آثار امروز در ایران باقی می ماندند.
آقایی که به نظر یک آریایی اصیل و نجیبزاده می آمد یکی از محافظان و همچنین راهنمایان این مکان ارزشمند بود. در حال خروج به ایشان گفتم: "چه افتخاری است، حفاظت از یکی از مکان هایی که نامش در جهان قرن ها در تاریخ آشناست، چه افتخاری است، راهنمایی و صحبت از زبان آثار زیبای نیاکانمان". مرد بسیار متحیر و آشفته شد، چنان که منتظر یک ایرانی از جنس خودش برای دردودل بود. دوست داشتم صدایش را ضبط کنم تا برایتان در وبلاگ قرار دهم، اجازه گرفتم اما میترسید که اخراج شود. می گفت: "حال ما اینجا خیلی ناخوش است، آثار به جا مانده هر روز درحال تخریب هستند، بارها درخواست کردیم و نامه نوشتیم که امکانات مراقبت انجام گیرد، اما به نامه ها پاسخ نمیدهند، نامه میزنیم که آثار در حال تخریب هستند، اما فکر می کنم که به نامه ها میخندند، خوششان می آید که آثار تخریب شوند. اگر آثار را سرقت کنند، این برای آقایان خبر خوشی است. حقوق ما هم بسیار ناچیز است و مخارج زندگی را تامین نمیکند، اما از روی عشق اینجا در حال خدمت به اجدادمان هستم".
بسیار غمگین شدم، نمیدانستم باید چه بگویم، به مرد گفتم چیزی برای فروش دارید؟ کتابی را معرفی کرد که بعداً با خواندنش بسیار خوشحال شدم، قیمت کتاب 10.000 تومان بود یعنی نیم یورو، حالا که فکر می کنم چرا بیشتر به ایشان کمک نکردم اشکهایم میریزد و قلبم به سمت کاخ آپادانا پر می زند. :(
با چشمانی غمگین و قلبی آشفته سوار ماشین شدم، تا بخوابم و فردا به سمت رود زیبای دز حرکت کنم. در میان راه با خود فکر می کردم که دشمنان ما توانستند آثارمان را نابود کنند، آیا می توانند آسمان زیبایمان را نابود کنند؟ آیا می توانند رود و کوه های زیبایمان را تخریب کنند؟
رودخانه دز
روز بعد با عبور از تاریخ ایران باستان به سمت رودخانه دز حرکت کردم. رودخانه دز در ایران شبیه به رود دانوب در اروپاست، رودی زیبا و عجیب که هزاران سال است که جاریست. این یکی از نعمت هاییست که همیشه بیگانگان را برای اشغالگری به این منطقه می کشد. دز رودخانهای است که از رشته کوه زاگرس میانی (در استان لرستان-قالیکوه) سرچشمه میگیرد، و سپس به سمت جنوب ایران جاری می شود. این رودخانه سه نقطۀ مهم در درازای تاریخ را تحت تاثیر قرار می دهد: 1. دریاچه دز 2. سد دز 3. رود دز بعد از سد
من از هر سه نقطۀ بالا بازدید کردم، اما کنجکاوی من در سفر به خوزستان بیشتر در مورد نقطه ی سوم بود، بعد از اینکه آب رود در دریاچه پشت سد می ماند، و دوباره بعد از سد رودخانه می شود به کجا می ریزد؟ این سوالی بود که از قبل با دیدن تصاویر ماهواره ای گوگل از این دریاچه به ذهنم رسید، چرا عرض رودخانه تا قسمتی از هفت تپه زیاد است، و بعد از هفت تپه کم می شود؟! این همه آب کجا می رود؟ در ادامه در موردش خواهم نوشت.
دریاچه دز در کنار روستای پامنار دزفول
برای رسیدن به این دریاچه باید از دل طبیعتی زیبا توسط "جاده دریاچه" و "روستای پامنار" عبور کنید. در کنار جاده یک لوله ی نفتی یا گازی از ابتدای دریاچه تا انتهای جاده قرار داشت که توسط پهلوی ساخته شده بود. پس از شکست پهلوی، دشمنان بارها تلاش کردند تا محتوای لوله هارا مورد استفاده خود قرار دهند اما مردم مسلمان روستای پامنار اجازه نمی دادند. دشمنان از انگلستان کمک و هماندیشی خواستند، انگلیسی ها اما با پوزخندی پاسخ دادن: "اگر مردم آن منطقه مسلمان هستند، این که کاری نداره...، چند امامزاده در منطقه بسازید و به آنها بگویید که این امامزاده ها تازه پیدا شدند، در نتیجه فردای یک شب بارانی به آنها بگویید که امامزاده ها بسیار غمگین هستند که شما به ما اجازه بهره برداری از این لوله هارا نمی دهید." در نتیجه دشمنان این راه را پیشه کردند و جواب مثبتی گرفتند. به همین سادگی از دین اهالی پامنار سوءاستفاده کردند. این داستان را یکی از اهالی روستا برایم تعریف کرد.
(در این قسمت اگر قضاوت نادرست انجام گردیده، از خواننده این پست عذرخواهی میکنم، چراکه من فقط نقل کننده چیزی که شنیدم بودم.)
رود دز در جایی از شمال شرقی و قسمت هایی از شمال شهرستان دزفول پشت سد دز جمع می شود و دریاچه دز را تشکیل می دهد. این دریاچه پشت سد دز و کوههای منطقه شاداب دزفول قرار دارد. وسعت این دریاچه در شرایط پرآبی و کمآبی کمی متفاوت بوده و در حالت کلی در حدود ۶٬۰۰۰ هکتار است. عمق دریاچه نیز در ژرفترین مکان به ۵۰ متر میرسد. دریاچه دز دارای چند جزیره کوچک و بزرگ است که درختان کُنار کلخنگ و بید و بادام کوهی بر آنها روئیدهاند. آدمهایی در آنجا قایقسواری می کنند و شما را با دریافت پول به جزیره می برند. اما به دلیل بارانی بودن هوا ترجیح دادم همینجا بمانم و به دریاچه ی زیبا نگاه کنم. جانوران کوچکی همچون روباه و خرگوش در کنار پرندگانی مانند تیهو و کبک و پرندگان دریایی بر روی این جزیرهها زندگی میکنند. در قسمت های غیر قابل عبور این مناطق پلنگ هم دیده شده است.
نمیتوانم از این دریاچه برای شما بنویسم، زیرا صدای طبیعت را باید از زبان خودش شنید... جالب اینجاست که در این نقطه ی گرم ایران هر لحظه باران میبارید...
سد دز
آب رود دز بعد از دریاچه پشت سدی می ماند و سد پس از بهره گیری انرژی برق و دیگر موارد، آب را با تقسیمبندی هوشمند راهی ادامۀ رود می کند. برای دیدن این سد عجیب راهی پیچ و خم های کوه شدم، درست در قلب کوه های اندیمشک سدی بزرگ و پابرجا به نام سد دز قرار دارد. فکر می کنم عظیمترین، زیباترین و همچنین استوارترین سدی که تا بحال در عمرم دیده ام سد دز بود. بسیار در مورد سد دز که یکی از مهمترین دستاوردها و خدمات بزرگ محمدرضا پهلوی در ایران بود شنیده بودم، اما حالا شانس این را داشتم که از آن به طور کامل بازدید کنم. سد دز یک سد بتُنی برقآبی است که در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی بر روی رودخانه دز توسط یک کنسرسیوم ایتالیایی در ۲۳ کیلومتری شمال شرق اندیمشک احداث شد. احداث سد عظیم دز با سرعت بسیار بالا در سال ۱۳۳۸ خورشیدی توسط ایتالیاییها در کوههای زاگرس آغاز و در سال ۱۳۴۱ خورشیدی پایان یافت. این سد با ارتفاع ۲۰۳ متر در زمان ساخت خود به عنوان یکی از مرتفعترین سدهای جهان (ششمین سد جهان در آن زمان) شناخته میشد و در حال حاضر نیز پنجاهمین سد بلند دنیا در بین سدهای ساخته شده و در دست ساخت میباشد.
سیستم های بهره گیری داخل این سد بسیار پیشرفته و عجیب بودند، همچنین میشد که حدس زد هیچ سیستمی هنوز تغییر داده و یا آپدیت نشده! میگفتند که این سد خیلی در برق کشور ایران کمک می کند، حتی این سیستم برق شهر تهران را هم تامین می کند!
صدام حسین: سد دز را تخریب کنیم تا برق تهران قطع شود
صدام حسین در زمان جنگ بسیار تلاش کرد تا این سد را تخریب کند، دو موشک توسط جنگنده های هوایی به این سد پرتاب کرد، اما مغز کوچک او نمیدانست که این سد برای زمان شاهنشاهی ایران است، و ما ایرانیان در آن زمان استوارترین چیزها را ساخته ایم، در نتیجه موشکهای او پس از برخورد با سد فقط دو نقطه از رنگ آنرا تغییر دادند :)
هممیهن عزیزی که زحمت همراهی و توضیحات رو کشید سد رو به طور کامل می شناخت. می گفت که خیلی از کارگران در هنگام ساخت این سد کشته شدند، همچنین برادر خودش.
با عبور از دل کوه هایی که کنده شده بود به راهی رسیدم که میشد سد و دریاچه را با هم نگاه کرد.
در این قسمت اگر قضاوت نادرست انجام گردیده، از خواننده این پست عذرخواهی میکنم، چراکه من فقط نقل کننده چیزی بودم که دیده ام، اگر اطلاعات بیشتری دارید، کامنت شما خوانندگان این متن را از گمراهی نجات خواهد داد.
رود دز بعد از سد دز
همانطور که پیشتر نوشتم، دلیل سفر من به این منطقه کنجکاوی ام در مورد رود دز بود. میخواستم که بدانم آب رود دز بعد از سد چرا پر آب است اما بعد از گذر از "هفت تپه" بسیار کم می شود؟ این همه آب کجا می رود؟ خشک می شود یا کسی دارد آنرا صبح تا شب می نوشد؟
با هزاران سوال در ذهن، رود دز را تا سمت هفت تپه دنبال کردم. از دل دشت و تپه های فراوان عبور، و جاهایی که انگار قبل از من فقط داریوش و عیلامیان دیده بودند را دیدم. گرما بسیار بدنم را ضعیف کرده بود اما این کنجکاوی بزرگ و نگرانی در مورد یکی از منابع کشورم مرا همچنان خستگی ناپذیر نموده بود. با خود فکر می کردم وقتی می گویند ایران آب ندارد، پس آب رود دز کجا می رود؟! رود دز گاهی پرآب و پر عمق و گاهی کم آب و کم عرض می شد، اما در نهایت مقدار آب تا قسمتی از هفت تپه فرقی نمی کرد.
به قسمت هفت تپه که رسیدم با سیستم های بسیار بزرگی روبه رو شدم که وظیفه اش این بود که آب رودخانه ی دز را بمکد (بدزدد) و به یک رودخانۀ جدید ساخته شده ی زشت بتنی بریزد. در نتیجه این رودخانه ساخت دست انسان را دنبال کردم تا ببینم که چرا رودخانه دز را قطع نموده، آب زیبای دز را کجا می برد؟
همینطور که این رود جدید طولانی را دنبال می کردم به زمین های نیشکری روبه رو شدم که آب در آنها می ریخت، آبهایی که ابتدا در نایلونی بزرگ می ریخت و سپس بین زمین ها تقسیم میشد. تمام قسمت های نایلون سوراخهای بزرگی وجود داشت که آب از آنها بیرون می زد و هدر میرفت. در اینجا بود که پاسخ بعضی از سوالهایم را پیدا کرده بودم. پس آب رود دز به زمین های نیشکر می ریزد. حالا سوالاتی در مورد نیشکر برایم پیش آمده بود. بسیار کنجکاو شده بودم در نتیجه انسانهایی را پیدا کردم که به من توضیح دهند.
زمین های نیشکر هفت تپه خوزستان
اگر یادتان باشد، در زمان پهلوی رومن گیرشمن فرانسوی 50 سال پیش چغازنبیل را کشف کرد و از آن خاکبرداری کرد. هنوز هم طی کاوش های فراوان به مناطق و منابع مختلفی دست پیدا می کنند. اما انسانها امروزه با آن مناطق چه کرده اند؟
شرکت نیشکر هفتتپه در محدوده باستانی هفتتپه و برروی آثار بجامانده از تمدن ایلام بنا شدهاست. این شرکت در نزدیکی شهر تاریخی شوش دانیال و معبد چغازنبیل در حدفاصل ۴۵ کیلومتری جاده اندیمشک به اهواز در استان خوزستان قراردارد. در این منطقه مجموعه های مسکونی برای کارکنان ساخته شده است. آبیاری مزارع نیشکر با استفاده از روش آبیاری سطحی فارو یا جوی پشته ای و با روش نیمه مکانیزه لوله های دریچه دار انجام می گیرد. بخشی از آب مورد نیاز از طریق شبکه ی آبیاری دز و بخشی هم از طریق پمپاژ مستقیم آب از طریق چند ایستگاه پمپاژ از رودخانه ی دز تأمین می گردد. زهکشی این زمین ها که اولین سیستم زهکشی وسیع در ایران می باشد از طریق تنبوشه های سفالی انجام می گیرد. (منبع ویکی پدیا)
خاک این منطقه چنان زیبا و حاصلخیز بود که باور کنید تا حالا در هیچ جای جهان چنین خاکی ندیده بودم. با آقایی آشنا شدم که می گفت در این منطقه هر چیزی بکاری سریع در میاد. و واقعاً همینطور بود. از چند زمین میوه بازدید کردم، میوه ها بهترین کیفیتی را داشتند که تا بحال دیده بودم! میگفتند که اینجا میوه های بسیاری کشت و برداشت می شوند، نیشکرهای هفت تپه اما، کجا صادر می شوند؟ نیشکرهای سفید و غیر استانداردی که دیگر در خارج از ایران مورد استفاده قرار نمیگیرند. صاحب این نیشکرهای چه کسی است و با آنها چکار می کند؟ این اما آخرین سوالی بود که به صورت معما در ذهنم ماند، و من با هدیه ای زمینی از سرزمینهای نیاکانمان به خانه برگشتم، سیبزمینی کوچکی که حالا در دستانم خشک شده...
-
پشت صحنه این سفر
روزی که از این مکان بازدید می کردم هوا بسیار غبارآلود بود، همزمان هم باران می بارید و کلاهم پر شده بود از قطره های گلی باران :)
تگ ها
darius
dariush
dariusthegreat
elam
enshan
iran
khuzestan
persia
shush
susa
آپادانا
ایران
خوزستان
چغازنبیل
دریاچه
دز
دزفول
زیگورات
شوش
شوشتر
هفت-تپه
بارگذاری دیدگاه ها