- منتشر شده در
چنانکه تصاویر لاکچری و تصاویرم از پنجره های هواپیما را میبینید نیست. من دنیا را سینه خیز رفتم تا روزی از بالا به همه چیز خیره شوم، هواپیماها فقط وسیله بودند. البته میتوانست بدتر از این هم باشد. میدونی رفیق، آدمها مثل کتابهای کتابخانه هستند، به هم چسبیده اند اما از هم خبر ندارند، اما به یک شکل خاص داستانهای مشترک باهم دارند؛ چنانکه چینش کلمات داستان های متفاوتی را در آنها ایجاد میکند. انسانها هم به همین شکل هستند، اما برخلاف کتابها، خودشان کلماتشان را میچینند؛ بعضی ها می دانند که چطور بعضی ها هم نه. چینش کلمات من بسیار آرام بود، آرام و پر اتفاق. من در این داستان هزاران بار زمین خوردم ولی هزار و یک بار برخاستم. گاهی خودم را شبیه شخصیت رمان "محاکمه" نوشته کافکا می بینم. داستان شما چطور؟ فکر میکنید به کدام کتاب شبیه هستید و یا با کدام کتاب داستانی مشترک دارید؟ یا اگر کتابی جدید هستید نامش را چه میگذارید؟
تگ ها
books
gilan
guilan
iran
mountains
nomads
persia
planes
ایران
جنگ
کتاب
کوه
کوه-ها
گیلان
ییلاق
بارگذاری دیدگاه ها