- منتشر شده در
ایروان
هرگاه که از جهان ناامید میشوم پروازی را رزرو می کنم تا مدتی در آسمان و بالای ابرها باشد. مقصد مهم نیست، می خواهم برای مدتی از همه چیز دور باشم، گاهی این را هم با کوهنوردی بدست می آورم.
درود، پس از پنج ماه این نخستین پستی است که می گذارم. رهسپار سفری طولانی و بی پایان شدم، زمان آزادی نداشتم اما از این پس تلاش می کنم شما را با خود همراه کنم.
پروازی را به پایتخت ارمنستان، یعنی یروان خریدم، کشوری که همیشه آرزوی دیدنش را داشتم، اما اطلاعات ناکافی مرا از از این سفر بازمیداشت، از انسانهای مهربانش شنیده بودم، از موسیقی آنها، از زیبایی این کشور و مهم تر از همه، فرهنگ آنها. دوستان ارمنی ام خواستند هرچه نیاز دارم به آنها بگویم، آنها با آغوش باز مرا پذیرفتند.
برای اینکه این کشور نزدیک به ایران است، آنرا با جزییات بیشتری می نویسم که سفر به آن برای هم میهنانمان زیباتر گردد. به رستوران ها، غذاها، هتل ها، مسیرها و البته به انسانشناسی در این کشور خواهیم پرداخت. با من همراه شوید.
با پروازی یکطرفه به ایروان رسیدم. جایی که پروازم نشست، و بلندپروازی هایم آغاز شد. سفری که پایانی ندارد. با تمام سلولهای بدنم از فرودگاه به بیرون شهر حرکت کردم؛ به مانند سربازی که پیشتر از جنگ فرار کرده.
یک ارمنی به من به فارسی درود گفت، گویا میخواست با تاکسی اش مرا برساند. به بیرون رفتم، هوا بسیار سرد بود، سوار یک ون شدم تا به هتل برسم، هتل که نمی توان گفت، یک موتل بود، پراز گربه. صاحبش که مرد سن بالایی بود با لبخندی گفت ماسکت را بردار، از آنجا بود که فهمیدم کسی جز من در این کشور ماسک نزده.
راستش از آنجا خوشم نیامد به بیرون آمدم، و با یک جمله بر روی دیوار روبه رو شدم، که بعد ترجمه اش کردم.
نوشته ای از وارطان استپانیان، قهرمان و فرمانده نظامی اهل ارمنستان در جریان جنگ قرهباغ، جمله ای میهن پرستانه:
او را همانطور که پدر و مادرت را دوست داری دوست بدار، زیرا سرزمین ما پدر و مادر همه ماست.
به هتل دیگری رفتم. هتلی که پیشتر رزرو کرده بودم. این یکی بسیار زیباتر بود و تمیز.
تا شب استراحت کردم، هر لحظه برف می آمد و قطع می شد. من عاشق اتمسفر ایروان شدم؛ به مانند یک شهر قدیمی شوروی که بوی سخاوت می داد، بوی تاریخ، فرهنگ و تلاش. جایی بود که انسان ها به گونه ای دیگر می اندیشند، به چیزهای دیگری میخندند و با فرهنگی دیگر زیست می کنند. اینجا جاییست که شالزناوور از آن به پاخواسته.
در چهره بیشتر ارمنی ها آرامش و مهربانی خاصی پیداست.
برای من که عاشق تاریخ هستم، ارمنستان بوی کهنی می دهد، کشوری کهنه با معماری منحصربه فرد. ارمنستان کشوریست کمتر دیده شده، کشوری نادیده گرفته شده، مردمی تاریخ دیده و سختی کشیده. اینجا دیوارها حرف ها دارند، میتوانند تا سالها ازچیزهایی که دیده اند حکایت کنند، بخندند و اشک بریزند. گفتم اشک، اینجا تازه آغاز سفر است، پس از چند روز آسمان فقط می گرید.
راستی در هر محلی که قدم می گذاری، حتما یادبودی از شارلزناوور، خواننده ارمنی-فرانسوی می بینید.
معماری ارمنی نوعی معماری خاص است که بیش از ۴۵۰۰ سال توسط ارمنیان بکار گرفته میشود. این معماری در طول سالیان دراز دچار تغییر و البته پیشرفت شدهاست. این معماری رابطه مستقیمی با اقلیم و شرایط طبیعی سرزمین کوهستانی ارمنستان، دارد و البته تحت تأثیر مستقیم تاریخ و فرهنگ ملت ارمنی نیز است. وجود انواع مختلف سنگهای معدنی خصوصاً سنگ توف زیبایی خاصی به این نوع معماری بخشیدهاست.
ژوزف استرزیگوسکی در کتاب «هنر معماری در ارمنستان و در اروپا»، نشان دادهاست که معماری مسیحی قسمتی از ابداعات و ابتکارات خود را به ارمنستان مدیون است. او متذکر شدهاست که ارمنستان و ایران برای معماری جهان مسیحیت همان نقش را داشتهاند که یونان برای معماری جهان باستان ایفا کردهاست. ارمنستان که در ارتباط دایم با ایران غیر مسیحی و با معماری ایرانی بوده و میدیدهاست که ایران از سدها پیش گنبد میساخته، گنبدی که شکل آن با مذهب زرتشتی و با نیایش آفتاب بی ارتباط نیست، این گنبد سازی را از او اقتباس کردهاست؛ و از آنجا که ارمنستان نخستین کشور خاور زمین بوده که به مذهب مسیحیت گرویده و آن را دین رسمی خود قرار دادهاست یکی از کشورهایی بوده که در اسرع وقت کلیسا سازی در آن رواج فوقالعادهای یافتهاست. به شرحی که «فلیکس تکسیه» نوشتهاست: «تأثیری که مسیحیت بر معماری ارمنستان اعمال کردهاست به نظر همچون یک الهام ملی میآید.»
درست در حالی که جهان در حال تغییر است، و همه چیز به سمت فیک بودن پیش می رود؛ دروغ و تلاش مردم، حکومت ها و کشورها برای ثروت و قدرت بیشتر میشود، مردم ارمنستان اصالت خود را حفظ کرده اند. دین، معماری، باورها، سنت و فرهنگ ارمنی ها هنوز پررنگ است؛ این مرا عاشق ارمنی ها می کند.
با هر قدم که در خیابان های این کشور برمیدارم، عشق مردم را حس می کنم، آرامشی که این دیوارها، این اتمسفر به من میدهند. اینجا همه چیز با محبت خلق شده، مردم آنطور که در کتاب داستان ها می خوانیم زیست می کنند. برای نان، کار می کنند. برای خلق آثار هنری تحصیل می کنند، برای ایجاد شراب تلاش می کنند، چیزی که در اینجا به مانند یک ماده ی پربرکت است؛ باید این چنین باشد، ارمنی ها با چنگ و دندان تاریخ و اصالت خود را حفظ کرده اند.
اینجا با یاد میهن کار می کنند؛ این را از همان ابتدا از نگاه مردی فهمیدم که ساکها را از هواپیما به بیرون می کشید. ارمنی ها هرکجای جهان که باشند هنوز قلبشان در ارمنستان باقیست، این را از دوستان ارمنی ام در سراسر جهان فهمیدم.
در تصاویر آخر مجسمه آلکساندر اسپندیریان آهنگساز، و رهبر ارکستر اثر ریتا ویلائرت را می بینید. و همچنین مجسمه آرام ایلیچ خاچاتوریان، آهنگساز و رهبر ارکستر، یکی از بهترین آهنگسازان در دوران اتحاد جماهیر شوروی.
حتما تاکنون در فیلم ها دیده اید، که شخصیت اصلی داستان که فرد مظلوم و مهربانی است وارد کوچه ای می شود، چند نفر دور او را میگیرند و کتک می زنند. و حتما در فیلمهای دیگری دیده اید که شخصیت اصلی فیلم به اشتباه به زندان می افتد، و شب اول همه ی زندانی ها او را کتک می زنند. این وضعیت ارمنستان در منطقه است. یادبود پیش روی من این را بهتر از من به یاد دارد.
این کشور بارها مورد تهاجم قرار گرفته، نسل کشی هایی در آن شکل گرفته، اشغال شده، جنگ شده، و از هرطرف به آن تاخته اند. اما هیچگاه مهربانی و عشق از آن بیرون نرفته. مهاجمان نمی دانند که تاریخ و فرهنگ در یک فلش مموری نگهداری نمی شود، این دو چیزهاییست جدا ناپذیر، چیزهایی که هیچگاه پاک نمی شوند.
هرچقدر هم در ارمنستان جنگ شود، آسمان آن زیبا می مانند، عشق، سنت، فرهنگ و محبت در آن جاری خواهد ماند.
در ادامه به رستورانی در شهر ایروان، رستوران ارینتو رفتم، که توسط یکی از مهربان ترین ارمنی ها اداره می شود، رستورانی که در آن غذاهای کشورهای همسایه هم یافت می شود، ارمنی ها عاشق کشور خود، و عاشق سنت و ملت های دیگر هستند.
گیومری
در حال نگارش...
تگ ها
ارمنستان
گیومری
دیلیجان
دلیجان
ایروان
یروان
armenia
gyumri
yerevan
dilijan
بارگذاری دیدگاه ها